سهل گفتی بـه تـرک جان گفتن | من بـدیدم، نمی تـوان گفـتـن |
جان فرهاد خسته شیرین است | کی تواند بـه ترک جان گفتن؟ |
دوست می دارمت به بـانگ بلند | تـا کی آهسته و نهان گفتن؟ |
وصف حـسن جـمال خود خود گو | حیف بـاشد به هر زبـان گفتن |
تـا بـه حـدی اسـت شـکر دهنت | که نشاید سخن در آن گفتـن |
گــر نـبــودی کــمــر، مــیـانـت را | کی توانستمی نشان گفتن؟ |
ز آرزوی لــــبــــت عــــراقــــی را | شد مسلم حدیث جان گفتـن |